میدانم...
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی
قصه عشق “انسان” بودن ماست . . . بخـنــد هــرچـنــد غـمـگینــی
بـبخــش هــرچـنـد مـسکینـــی
فـرامـوش کــن هــرچـنــد دلــگیــــری
زیستــن اینــگــونـــه زیـبـاسـت ...
بخنـــد ببخــش و فرامـوش کـــن
هــرچـنــد میدانم ... آســـان نــیســـت.
گاهی شاپرکی را میگیری تا خیلی ارام رهایش کنی یکدفعه میان دستانت له میشود
نیت تو کجا و سرنوشت او کجا؟
سلام
بسیار زیبا بود...
سلام.ممنونم
سلام
زیبا بود و ارزشمند
ممنون
سلام.خواهش می کنم
سلااام. خیلی زیبا بود
مرسی از حضورت عزیز
بفرمایید شما هر وقت بیای قدمتون رو چشم ماست
سلام.اوه ممنون
می تپد دل من به عشق دل تو
می بالد دل من به عشق دل تو
دل من به هزار بهانه میسراید دل تو
تا هزاران نغمه سازد از برای دل تو
شاهرخ 94/03/02 ساعت 15:38
میدانی عزیزم
هرچه از عشق بگویم زیباست
و هرچه از تو بگویم عشق است
عشق تو بی پایان در دلم جاریست
عشق تو همانند یک نسیم خنک و ملایم
می وزد بر قلبم عاشقم
و بهشتی ساخته ای در کنج قلبم
همان بهشتی که
هیچوقت از آن رانده نخواهیم شد
و پر است از سیبهای سرخ عشق
و تو حوّای بهشت منی محبوب من
شاهرخ 94/03/03 ساعت 14:10
[لبخند][گل]
سو سوی نگاه تو
میبرد مرا بدامن تو
دامنی پر از گلهای زیبا
پر از عطرهای بهاری
پر از آغوش گرمت
تو که نابترین دختر رویای منی
برده از هوش و زیبای منی
سو سوی نگاه تو
چشمهای زیبای تو
کرده مرا آشفته ی نگاه تو
من که مست و شیدای توأم
آشفته ی روی زیبای توأم
چکنم با این دل شیدایم
وصالت چگونه گیرد دستم
بیا و رحمی کن به دل شیدایم
ببرم بسوی گلزارم
بده باده ی نابم
بده بوسه ی شیرین
بده چشم خمارم
بده دامن وصلت
از آن چشمه ی جوشان
بده آب حیاتم از آن باده نابت
تا سحرگه ز کنار تو
مست و جوان برخیزم
شاهرخ 94/03/04 ساعت 20:07
سلام مینای عزیز ... شب بهاری شما بخیر و شادی ...
ممنونم از حضور گرم شما ...
آپ این پست شما بسیار زیباست ... موفق و یروز و شاد کام باشی ....
سلام.ممنونم
